آخرین مطالب ارسالی




















معرفی شاعر :
معروف الرصافي در سال 1875 در عراق متولد شد . قرآن را حفظ کرد و سپس وارد مدرسه نظام شد .اما طولی نکشید که از مدرسه نظام انصراف داد و به مدارس علمی در بغداد روی آورد . در بغداد وارد مدرسه محمود شکری الآلوسی ( که در آن زمان دانشمند مشهور در زبان و ادبیات عرب بود ) شد . و نزد وی 12 سال شاگردی کرد واو بود که راه ادبیات را به او نشان داد ؛ راهی که تاثیر شگرفی در زندگی شاعر به جای گذاشت . شاعر از سختی و تنگی معیشت بسیار در رنج بود تا آن جا که در برخورد با مردم به خاطر اوضاع بد و بی مایگی اش احساس ناراحتی می کرد . گاهی به حرفه آموزش روی می آورد و گاهی به حرفه روزنامه نگاری .ودر سال 1924هم بازرس زبان عربی در وزارت معارف عراق وهم استاد دانشسرای عالی بغداد گشت . سپس در سال 1928 از شغل خود استعفا دادو به مدت 8 سال نماینده مجلس عراق شد . بعد از پایان این دوره 8 ساله از کار کنار کشید تا این که در سال 1945 بدرود حیات گفت .
رصافی بر تهیدستان و بینوایان بسیار مهربان بود و در این موضوع قصائد بسیار ی سروده است که در این اشعار درد ها و مصیبت های آنان را به تصویر کشیده است . مردمش را به مهربانی با آنان و دستگیری از آن ها و کاستن درد ها و غمهایشان تشویق می کرد . قصائد زیر در باره ی موضوعات ذکر شده معروف است :
" الیتیم في العید " – " المطلّقة " – " أمّ الطفل في مشهد الحریق " – " المهجورة "
شاعر در این فن استادی کامل داشت چون خود تلخی زندگی را چشیده بود . و قصیده " الأرملة المرضعة " نمونه ای از اشعار اجتماعی وی می باشد که سرشار از احساس و عاطفه فراوان است . بر همگان روشن است که تنها کسی می تواند جلوه های بد بختی و بینوایی را ترسیم کند که هم ادیب باشد و خود تلخی فقر و ناداری را چشیده باشد وهم شاعر باشد و احساس لطیف و انسانی داشته باشد .
لقیتها لیتني ما کنت ألقاها تمشي و قد أثقل الإملاق ممشاها
أثوابها رثّة والِّرجل حافیة والدمع تَذرفه في الخدّ عیناها
بکت من الفقر فاحمرّت مَدامعها واصفرّ کالورس من جُوع مُحیّاها
مات الذي کان یحمیها و یُسعدها فالدهر من بعده بالفقر أشقاها
الموت أفجعَها والفقر أوجعَها والهمّ أنحلَها ، والغمّ أضناها
فمنظرُ الحزن مشهود بمنظرها والبؤس مَرآه مقرون بمَرآها
کرّ الجدیدین قد أبلی عباءتها فانشقّ أسفلُها و انشقّ أعلاها
و مزّق الدهرُ - ویلَ الدهر – مِئزرَها حتی بدا من شُقوق الثوب جَنباها
تَمشي بأطمارها و البَرد یَلسُعها کأنّه عقرب شالت زُباناها
حتی غدا جسمُها بالبرد مُرتجفا کالغصن في الریح واصطکّت ثنایاها
تمشي و تحمِل بالیسری ولیدتها حملا علی الصدر مدعوما بیُمناها
قد قمّطتها بأهدام مُمزّقة في العین مَنشرُها سَمجٌ و مَطواها
ما أنسَ لا أنسَ أني کنتُ أسمعها تشکو إلی ربها أوصاب دنیاها
تقول : یا ربّ لا تترک بلا لبن هذي الرضیعة وارحمني و إیاها
ما تصنع الأمّ في تربیب طفلتها إن مَسّها الضرّ حتی جَفّ ثدیاها
یا ربّ ما حیلتي فیها و قد ذبُلت کزهرة الرَوض فقدُ الغیث أظماها
ما بالها و هي طولَ اللیل باکیة والأمّ ساهرة تبکي لمَبکاها
یکاد یَنقدّ قلبي حین أنظرُها تبکي و تفتحُ لي من جُوعها فاها
وَیلُمّها طفلة باتت مروّعة و بتّ من حولها في اللیل أرعاها
تبکي لتشکوَ من داء ألمّ بها ولستُ أفهم منها کُنهَ شکواها
قد فاتها النطقُ کالعجماء أرحمُها و لستُ أعلم أيُّ السُقم آذاها
ویحَ ابنتي إنّ ریب الدهر روّعَها بالفقر و الیَتم آهاً منهما آها
کانت مصیبتها بالفقر واحدة و موتُ والدها بالیُتم ثنّاها
واژگان :
الورس : گیاهی زرد رنگ
محیّا : چهره و صورت
أفجعها : اورا به خاطر از دست دادن عزیزی دردمند ساخت .
أضناها : او را ضعیف و لاغر گرداند .
الجدیدان : شب و روز .
ویل الدهر : کنایه از شکایت و ابراز شگفتی است .
آطمار : ج طِمر ، لباس کهنه .
شالت : بلند شد .
زباناها : انتهای دمش .
ثنایاها : دنداه های جلو .
قمطتها : او رابست .
أهدام : ج هِدم ، لباس وصله پینه دار .
سمج : زشت .
منشرها و مطواها : باز وبستنش .
برچسبها: معروف الرصافي, شاعر عراقی